ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس....

ساخت وبلاگ
آخرین نوشته اینکه برای کی بود و کجا و چه اتفاق یادم نیست و بهش نگاه هم نکردم اگر بهش نگاه کنم انقدر تو اتفاقات تمام این مدت گم میشم که دوباره بدون نوشتن صفحه و می‌بندم ! این اولین نوشته من از گوشی جدیدم هست =) گوشی که با کار جدیدم گرفتم بعد این همه صبر و سختی کشیدن که فقط خودم می‌دونم چه داستان های داشتم ! کلی اتفاق این مدت که فقط قلبم همراه بوده که هربار خواستم بنویسم آنقدر تو لحظه گم بودم که ننوشتم :) آنقدر برام بعضی لحظه ها با METANOIA قشنگ بود و خاص انقدر اولین تجربه هام لذتبخش بود باهاش که حالا ازشون فقط لبخند رو لبم نقش بسته که با مرورشون دوباره دلم هوایی میشه ! همزمان بغض میکنم برای جایی که هستم تو قصه که نمی‌دونم کجا میری ،که میخوام ادامه بدم و ذوق ساختن و تجربه هزار تا چیز دارم اما اگر واقعا هر لحظه زجرم ؟ اگر واقعا اذیت میشه ؟ اگر نتونم باورش و به خودم درست کنم ؟ بد جایی از قصه عاشق شدم ،بد خیلی خیلی بد ! بدجایی از قصه دل بستم ! اما با همه وجود دوست داشتم حالا با این همه دوست داشتن چطور تموم کنم ؟ وقتی هنوز انقدر دوسش دارم چطور باید ادامه‌اش ندم ؟تازه وقت گرفتم بریم پیش مشاور تازه کلی برنامه ثبت شده بود کلی حس و حال کلی تصویر که می‌خواستیم ثبت کنیم که می‌خواستیم تجربه کنیم و بسازیم ،چرا یهو انقدر فاصله ؟+ آنقدر زیاد بودن لحظه ها که نمی‌دونم از کجا بگم تولد استاد و دیدار دوباره بچه ها ؟ تولدی که برای نرگس و METANOIA گرفتم و خودم بیشتر از حتی اونا عشق کردم که همین امروز هم داشتم عکساتون و میدیدم و کلی با بغض از حرفاش قربونت صدقه اش رفتم ولی ! یا فهمیدن مهاجرت مهدیه و مهسان ؟ از اون غیر قابل باور تر و سخت تر مهاجرت کیانا ،تنها کسی که باهاش هم رده بودم و تو باشگاه صم ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.......
ما را در سایت ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodedigaram بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:21

دیشب ته بحثمون قرار شد دیگه پیام ندم ،دیگه پیام ندهکل شب بیدار بودیم هر دو آنلاین ،منتظر بودم ساعت 00:00 یه چیز بگه هیچی نگفت تا خود ساعت 4 هیچی نگفت و چون صبح شیفت بودم خوابیدم ، دیگه نزدیکی ظهر براش نوشتم نمیتونم چیزی نگم اگر میخواد واقعا و اذیت میشه باید از همه جا بلاکم کنه تا دیگه پیام هام و نبینه ناهار و خوردم اومدم 7 بار تقریبا فک کنم زنگ زده بود ،بهش زنگ زدم دیشب شیفت شب بوده ،تاره از خواب بیدار شده بود یکم با هم حرف و طول روز دوباره بحث !آخرش شد اینکه نوشت :بی دلیل زندمبی دلیل ادامه میدمتو پارسال داشتی میشدی دلیل فهمیدی و از بین بردیشروزگارت خوش با هرکی در حدتهمیریم از کرج تا دهمسر کارم دیگه شاید نیام کرجشاید برم کلا از پیش مامان اینا امشاید خطمم عوض کردمدر کل میخوام گم شم و گمت کنمخیلی قشنگ بود خاطره ها عکسامون و هروز واسه خودم استوری میکنم قول میدمهروز ب یادتمهروز بیشتر با خنده برات اشک میریزمهروز بیشتر عاشقت میشمهروز بیشتر دچارت میشممن بهت قول میدم تو هر فازی و هر حسی تو نیلوفر قلبم میمونی!با دونه دونه اشک ریختم و آخرش دیگه هیچ راه ارتباطی برام نمونده بودمن میترسیدم همیشه میترسیدم و برای اینکه ترسم واقعیت نشه هیچ وقت بهش نگفتم ،از وقتی فهمیدم دارن میرم هشتگرد ترس افتاد به جونم ،از هزار تا اتفاق ،اینکه تو راه یکی دیگه و ببینه ،دوستای دیگه پیدا کنه ،با کسی دیگه آشنا بشه و هی با اون صمیمی تر ! از ترسم هم میترسیدم ،هر وقت از چیزی میترسیدم و بهش فکر میکردم اتفاق می افتاد اینو کلا بهش فکر نکردم ،امیدوار بودم یه اتفاقی بیفته ،حتی داشت می افتاد اینکه داشتن براش خونه می‌گرفتن ،اما آخرش اتفاق افتاد !گریم بند نمیاد چشام قرمز قرمز ،اونم یه امشب که عمه تنها مونده پیشمون و قراره ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.......
ما را در سایت ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodedigaram بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:21